شبکه چهار - 6 خرداد 1401

امام صادق ع و حسن و قبح "فعل و فاعل" (آیا واقعا "خدا با ماست"؟ "علیت" چیست؟)

شهادت امام صادق ع - نشست آسیب شناسی رفتار، از "عمل درست" تا "هدف نادرست" _ مشهد ۹۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم

مهمترین آسیبی که متوجه جمع‌هایی مثل ما و شما، اشتباه گرفتن کمیّت با کیفیت است. این آسیب اول. فعالیت‌های خیلی حجیم، پرسروصدا، بیلان کار خیلی مفصل، فکر کردیم این اصالت دارد. حالا بعضی‌ها با اهداف مادی و بعضی‌ها هم نه، گمان کنند که بدون توجه ماهیت و کیفیت و عمق یک کار فرهنگی صرف کار حجیم، کافی و جوابگوست. اولاً‌در هر کاری به طور عام و در کار فرهنگی و فرهنگ‌سازی دینی بطور خاص، آن اصل نخستی که باید به آن توجه کنیم این است مهمتر از این که "چه" می‌کنیم؟ این است که "چرا" می‌کنیم؟ یک سؤال این است که چه کار می‌کنیم؟ شما می‌گویید این فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را داریم انجام می‌دهیم. کار خیریه است. چه و چه و چه. سؤال مهم‌تر این است که چرا انجام می‌دهیم؟ این چرا انجام می‌دهیم از چه چیز انجام می‌دهیم مهمتر است. هر عمل یک بُعد اجتماعی و بیرونی دارد که باید آثار آن مثبت باشد نه منفی. به علاوه یک بُعد درونی دارد که به آن نیت و انگیزه مربوط است پس در آنِ واحد ما داریم یک حرکات و سکنات جسمانی انجام می‌دهیم. شما با اتوبوس این‌جا آمدید و من هم آمدم این‌ها سکنات فیزیکی است. یک عمل دیگر هم داریم هر دو انجام می‌دهیم و آن عمل روحی است آن هم یک سلوک است. روح ما هم در حال حرکت است یا به سمت حق، یا به سمت بالا. دارد یا بالا یا پایین می‌رود. پس از لحاظ‌ معنوی ما هم داریم بالا یا پایین می‌رویم و طی طریق می‌کنیم حالا این که به کدام سمت می‌رویم به سمت هدف و نیت برمی‌گردد. آن‌هایی که می‌گویند عمل، عمل است دیگر. ما برویم به چهارتا محروم کنیم بالاخره کمک، کمک است دیگر حالا فرض کن شما می‌خواهید پشت سر شما حرف‌های خوب بزنند یا یک کسی می‌گوید نه، من فقط برای خدا می‌روم حالا چه فرقی می‌کند که شما چرا آمدید؟ به هر صورت انجام شد. عمل فرهنگی انجام شد و به یک کسی خدمت کرده شده است. این ساده‌لوحانه است و یک بُعد از عمل را می‌بیند این فیزیک عمل را می‌بیند نمی‌فهمد عمل انسانی عمل انسان یک بُعد روحی – عقلانی هم دارد آن در ماهیت عمل هم دخالت دارد، نیّت، روح عمل است. این مهم است که چه کار می‌کنیم؟ اما از این هم مهم‌تر است که چرا این کار را می‌کنیم؟ شما در فعالیت‌های فرهنگی وقتی می‌خواهیم فرهنگ دینی را منتشر کنید هم این را به مخاطب‌تان توجه بدهید که به هر دو فعل و فاعل کار خوب را با هدف خوب باید انجام بدهید هر دویش مهم است. مثالی که می‌گویند بالاخره عمل، عمل است و هرچه هست همین فیزیک کار است یا این کار می‌شود یا نمی‌شود. فقط فکر می‌کنند عمل، همان انرژی عضلانی است که صرف کردند و اندیشه و عمل را می‌گویند این‌ها ارزش مقدماتی دارد اصل آن هدف، ذی‌المقدمه آن نتیجه کار است بالاخره یا این یتیم‌خانه ساخته شد یا نشد. یا این میتینگ سیاسی و فرهنگی برگزار شد یا نشد. آن مهم است بقیه‌اش مهم نیست. این اشتباه است این که بگوییم مقدمه هر طور بود، بود. هر هدف و نیتی که ما داشتیم، داشتیم عمل باید انجام بشود، اصالت العمل بله، اما علم‌زدگی نه. این دیدگاه فکر می‌کند که خودِ عمل خارجی است که عینیت دارد و واقعی است آن مهم است! نخیر آقا. ذهنیت و نیت تو هم عینیت دارد، واقعیت دارد و در ارزش عمل دخالت دارد . کسانی که می‌گویند هدف مهم نیست و جسم عمل مهم است این در واقع یک تفکر مادی است این یک سطحی از ماتریالیزم است فقط ابعاد مادی رفتار را می‌بیند. این‌ها که فعالیت‌های فرهنگی می‌کنند فقط برای این است که بیلان کار بدهند این‌ها ماتریالیست هستند کاری ندارد این فعالیت فرهنگی جنابعالی اصلاً اثری هم داشت یا نداشت؟ کسی را اصلاً اصلاح کرد یا نکرد؟ ارتقاء داد یا نداد؟ تو اصلاً برای چه این کارها را کردی؟ این‌ها نگاه ماتریالیستی است. شخصیت حقیقی ما روح ماست عمل حقیقی ما عمل روحی و روحانی ماست. نیت ماست. هر عمل اختیاری که ما انجام می‌دهیم شخصیت ما به تعبیر حکمای اسلامی دارد به فعلیت می‌رسد و تحقق پیدا می‌کند و از قوه به فعل درمی‌آید. اثر آن روی خود ما، هر عمل هم روی غیر از ما اثر دارد که آن جسم آن است. یک اثر هم روی خود ما دارد که آن روح عمل است نیت آن است. آن مناسب با اراده و مقصد و انگیزه و نیّت و این که چرا از فاعلین عمل صادر شد یک اثری روی شخصیت فاعل یعنی ما و شما دارد. حسن و قبح فعلی یعنی یک اثر روی فعل دیگران است، به فیزیک عمل مربوط است جسم عمل، و مهم است. باید عمل صالح باشد. متافیزیک عمل مربوط به حسن و قبح فاعلی است و اثر فعل روی خود فاعل است به لحاظ روحی. کمیت و هدف آن چه بود چرا این کار را کردی؟ این کدامیک از آن انواع نگاه بود. این کدام نوع سکوت بود؟ این اثرش روی خودت است. هم جسمت در حال سلوک است فعل انجام می‌دهی که اثر آن را می‌بینی یا روح تو در حال سلوک است یا داری رشد می‌کنی یا ما داریم سقوط می‌کنیم هر عملی انجام می‌دهیم اثری مناسب با آن روی روح ما می‌گذارد که جزو ملکات و شخصیت ما می‌شود و ما را به یک سمتی و به یک عالمی متناسب با عملی که انجام دادیم می‌برد. نیت صد درجه است. صد عالم انسانی داریم با هر نیتی وارد یکی از این عوالم انسانی می‌شویم. مجموع این‌ها روی همدیگر آن بهشت و جهنم آخرت ما را می‌سازد. خیلی‌ها، همه توجه‌شان به فعل و آثار اجتماعی فعل است خیلی‌ها هم هستند همه توجه‌شان به آثار فعل روی خود فاعل است طبق منطق قرآنی باید به هر دوی آن توجه کرد هم به اثر خارجی عمل. این کاری که من می‌کنم حالا نیت من خیر، نیت من درست، حسن فاعلی دارد حالا در بیرون عقل خود را به کار بینداز ببین این عمل حسن فعلی هم دارد. بسا آدم‌هایی با نیت خوب گند می‌زنند هدفش خوب است ولی فعل آن غلط است عمل صالح نیست باید هم ایمان باشد، اخلاص و معرفت. و هر عمل باید عمل باشد و عمل صالح باشد. و الا شما با نیت خوب بروید عمل غیر صالح انجام بدهید چنانچه آدم‌های احمق داریم که نیت او خوب است ولی مدام صدمه می‌زند چقدر ما در روایت اهل بیت(ع) داریم که پناه بر خدا از دوستان احمق ما. روایت از امام زمان(عج) داریم فرمودند که یک دسته از موجوداتی که خیلی ما را آزار دادند و می‌دهند حُمقاء الشیعه، احمق‌های شیعه هستند این‌ها ضربات سنگینی به ما زدند. به عمل کاری ندارد که این عمل و حرف و موضع شما بیرون چه معنی و چه اثری دارد. آقا نیت ما خوب است!‌ خب نیت‌تان خوب است عقل هم لازم است. نیت خوب مشکل حماقت تو را حل نمی‌کند. ما نیت‌مان خوب است ولی علم و تجربه نداریم می‌خواهیم کار فرهنگی بکنیم بی‌سوادیم عوضش اخلاص داریم. خب اخلاص تو مربوط به بُعد ایمان و حُسن فاعلی توست. حُسن فعلی چه می‌شود؟ کیفیت صدور فعل از فاعل، یکی هم نتیجه خارجی و اجتماعی فعل، یکی اثر روی روان و خود ما می‌گذارد یکی اثر روی مخاطب می‌گذارد هر دوی آن مهم است. گاهی شما دیدید که یک عمل خوب را از افراد غیر خوب از شما می‌پرسند که فلانی‌ها فلان حرف را زدند یا یک حرف درست از آدم‌های نادرست، گاهی سر می‌زند مگر این‌طور نیست. مگر حرف‌هایی که جبهه مخالف اسلام می‌زند مگر همه حرف‌هایش مخالف است؟ یک عالمه حرف حساب توی حرف‌هایشان هست؟ مگر همه کارهایشان بد است؟ شما در جوامع کافر و مشرک برو یکسری ارزش‌های درست و عمل‌های درستی اتفاق افتاده است حالا طرف ایمان الهی ندارد هدفش هم درست نیست ولی عمل او درست است. حالا شما در کارهای فرهنگی با این قضیه زیاد مواجه می‌شوید بسا آدم‌هایی را می بینید که آدم‌های خوبی هستند اهداف درستی دارند ولی طرف بیسواد است، بی‌اطلاع است، چرند می‌گوید. آدم خوبی است ولی موضع بدی گرفته، بعد از روی تعصب بگویی نه آقا ایشان درست می‌گوید! چون آدم خوبی است و هدف خوبی دارد جزو خودمان است! اشتباه است. باید عملش را از عامل تفکیک کنی. باید بگویی این شخص، عامل هدف خوبی دارد به این دلایل. اما این حرفش، این کارش غلط است به این دلایل. برعکس افرادی هستند در جبهه باطل، اصلاً به خدا و آخرت و هیچی عقیده ندارند و در جبهه باطل هستند ولی یکسری حرف‌های درست می‌زند و بعضی از شعارهایش درست است اسلامی است. بعضی از اعمالش درست است مفید است باز این‌جا ما بگوییم که نخیر آقا این اعمال نادرستت هم درست است این هم غلط است. باید منطقی تفکیک کنیم بگوییم مبانی جنابعالی غلط است به این دلایل. اهدافت هم غلط است، نیتت هم غلط است به این دلیل. اما این عمل و حرف شما حرف درستی است. این‌جا درست است. امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه راجع به خوارج چه فرمودند؟ شعار آن‌ها این بود «لا حکم الا لله» حق حاکمیت و حکمیت فقط از آنِ خداست. خب این حرف درستی است آیه قرآن است. حضرت امیر(ع) نگفتند که چون خوارج علیه من شورش کردند و می‌خواهند براندازی کنند چون این‌ها دارند این حرف را می‌زنند پس بگوییم این حرف غلط است. نگفتند هم چون این شعار، شعار درستی است پس کار این‌ها کار درستی است. بلکه تفکیک کردند و فرمودند «کلمه الحق» این شعار، شعار حق است اما «یُرادُ بها باطلا» اما منظور و هدف شما از این شعار یک هدف باطلی است. یعنی این شعار حُسن فعلی و قولی دارد، اما حُسن فاعلی و قائلی ندارد. این حرف درست است اما تو چرا می‌خواهی این حرف را داری می‌زنی؟ تو می‌خواهی از این حرف سوء استفاده کنی. یادتان باشد در فعالیت‌های فرهنگی، علمی، سیاسی، متعصبانه از این طرف و آن طرف حرف نزنید سریع تفکیک کنید حتی کار درست طرف را تأیید کنید بگویید ما با این بخش حرف تو موافق هستیم اما این مقدمه‌ای که چیدی و این نتیجه‌ای که گرفتی این‌جا مغالطه کردی با این مخالف هستیم. این‌ها جزو آسیب‌هایی است که در فعالیت‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و تربیتی متوجه ماست خیلی اوقات شما می‌بینید در موضع‌گیری افراد می‌بینید این‌ها این حُسن و قبح فاعلی را درست نمی‌فهمند و از هم درست تفکیک نمی‌کنند. طرف آمده یک بیمارستان ساخته،‌ عمل خیر انجام داده، این طرف و آن طرف به یتیم کمک کرده ولی کافر است و اصلاً به خدا و آخرت عقیده ندارد یا اصلاً اهداف سیاسی دارد و می‌خواهد دور بعد در انتخابات شرکت کند. این‌جا نه باید بگویید که مرده‌شور بیمارستانت را ببرند این کارهای تو فاسد است نه باید هم بگویی به‌به درست است این آدمی است که خدمت کرده و بیمارستان ساخته، این حتماً باید فلان‌جا برود! هر دویش غلط است. از هیچ دو طرف مرعوب و مجذوب نشو، مطلق‌نگر نشو. خب بگو این عمل، عمل خوبی است اما شما چرا این عمل را انجام دادید؟ هدف شما هدف بدی است. تو به خاطر خدا یا بخاطر خودِ این‌ها به این‌ها خدمت نکردی دنبال یک هدف دیگری بودی. شما یک فعل خوب با هدف بد داشتی. برعکس، بعضی از خودی‌ها هوشنگ‌بازی درمی‌آورند و به خودمان گل می‌زنند بعد می‌گویند نیتش خوب است! خب آقا نیتش خوب است اما یک حرف مزخرف است. این صحبتش و این مقاله‌اش و این موضع‌گیری‌اش، این حرف غلط است، خلاف عقل است خلاف مفاهیم اسلامی است حالا خودش آدم خوبی است جزو ما و جزو باند ماست و نیتش هم خوب است. این‌جا هم باید تفکیک کنید و بگویید ایشان که این حرف را زد هدفش درست است مبانی‌اش درست است ایشان می‌خواست این را بگوید اما در روش کارش و فعالیت خود اشتباه کرد. این استدلالش غلط است این استدلال نیست مغالطه کرد.

ایام شهادت امام صادق(ع) است و نزدیک ایام میلاد امام رضا(ع) است. این بزرگواران دقیقاً این کار را می‌کردند در مناظره با مخالفین، اگر یک جایی طرف حسابی لابلای حرف‌هایش بود نمی‌گفتند مرده‌شور آن حرفش را هم ببرند! صریحاً می‌گفتند این نکته‌ای که فرمودید بسیار نکته درستی بود احسنت. حتی رو به شاگردان شان می‌کردند و می‌گفتند ببینید چه حرف قشنگی زد. حالا طرف کافر است مخالف است ولی امام(ع) می‌گفتند این حرف‌شان حرف درستی بود اما این نتیجه‌ای که گرفتی به این دلایل غلط است. از این طرف هم جلسه که تمام می‌شد شاگردان خودشان را می‌آوردند در روایت از امام صادق(ع) داریم که به شاگردان شان می‌فرمودند که ببخشید در مناظره جواب او را دادی و او را شکست دادی و او نتوانست جواب تو را بدهد اما سر خود کلاه نگذار. این سه‌تا دلیل را آوردی دوتا دلیل و استدلالت کافی نبود اما او نتوانست جواب تو را بدهد اما این دوتا استدلال تو غلط است نگفتند که خب الحمدلله برنده شد پیروز شد جبهه باطل شکست خورد احسنت برو. نه. گفتند تو توانستی او را ساکت کنی ولی او نفهمید دست‌هایش را بالا برد در حالی که این حرف تو جواب دارد این‌جا تو اشتباه کردی و جواب تو این است تو باید این‌طوری حرف می‌زدی نه این‌طوری که گفتی. اشکالات خودت را هم ببین. ما همیشه طرف حق هستیم و حق همیشه پیروز است. از آن طرف، عالم دنیا، عالم طبیعت و عالم ماده، عالم علل و اسبابی که خدای متعال در این عالم بنیان گذاشته است خداوند اراده کرده که آتش بسوزاند، آب مرطوب کند، خداوند اراده کرده که یک عواملی در بدن باعث بیماری بشود و یک عملی باعث بهبودی آن بشود، این نظم این عالم را خداوند بهم نمی‌زند مگر در شرایط خاص که باز این نظم علیّت را بهم نمی‌زند بلکه یک علل دیگری که علل مادی قوی‌تر یا علل معنوی قوی‌تر هستند آن‌ها را وارد عمل می‌کند. قانون علیّت را بهم نمی‌زند یک علت قوی‌تری را وارد عمل می‌کند. آن علت می‌تواند مادی باشد مثل این که کبریت می‌کشید باید آتش بزند، علت و معلول مادی طبیعی. اما اگر آب بزنی نمی‌سوزاند. یک علت مادی قوی‌تری می‌آید و مانع تأثیرگذاری این علت بر معلول آن می‌شود. بسا یک علت معنوی می‌آید مانع تأثیرگذاری علل مادی می‌شود آتش ابراهیم را نمی‌سوزاند، عصی در دست موسی اژدها و مار بزرگ می‌شود عصایش را به رود می‌زند و می‌شکافد. ظاهراً این خلاف قوانین طبیعی است عادی نیست حالا اگر طبیعی هم باشد قطعاً عادی نیست. و ای بسا که ماوراءالطبیعه است. آن هم هست هم آن ماده سنت الهی است و هم آن امدادهای غیبی، آن هم سنت الهی است اما روال عادی بر سنن عادی است. آدم مؤمن کبریت بزند خانه‌اش را آتش بزند خوب خانه‌اش می‌سوزد و خاکستر می‌شود و خودش هم می‌سوزد بعد بگوییم ای آقا این مؤمن بود! خب مؤمن بود که بود. اشتباه کرد غلط کرد خانه‌اش را آتش زد. یک کافر بنشیند یک عالمه دقیق برنامه ریزی کند بعد خدا بگوید درست است که تو درست برنامه‌ریزی کردی ولی چون کافری نمی‌گذارم به نتیجه مادی درست برسی. نه؛ فرمود «کلاً نمدّ» به همه شما در دنیا کمک می‌کنم چه حق چه باطل، طبق قوانین دنیا کمک می‌کنم این سنت من است ماییم که کمک می‌کنیم. وقتی یک کافر با اهداف استعماری نشسته و دارد موشک می‌سازد بمب شیمیایی می‌سازد، بمب هسته‌ای می‌سازد از علم و دقت استفاده می‌کند و کارش را انجام می‌دهد هدف او هم شوم است می‌خواهد توی هیروشیما بزند و صدها هزار انسان بی‌گناه را نابود کند هدف شوم است ولی دارد طبق علل عادی عمل می‌کند. خداوند نمی‌گوید چون هدفت باطل است و خودت کافر و فاسدی، مفسدی و استعمارگری من نمی‌گذارم برنامه‌ات به نتیجه برسد. نه، می گوید می‌گذارم. «کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا» (اسراإ/ 20)؛ این‌ها قانون خداست چه این‌ها چه آن‌ها. «وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا» عنایت خداوند از هیچ کس منع نمی‌شود اما همین قرآن یک چیز دیگر هم کنار آن می‌فرماید. می‌فرماید هرقدر بخواهیم به هرکس بخواهیم می‌دهیم. این هم هست. این هم هست که خزائن همه قدرت‌های مادی و معنوی عندنا نزد ماست. این هم هست که ما علاوه بر این قوانین طبیعی یک قوانین دیگری هم داریم معجزات و کرامات و امدادهای غیبی. آن هم سنت ماست، آن هم در یک شرایط خاصی نازل می‌کنیم منتهی این‌جا دیگر مؤمن و کافر مساوی نیستند آن‌جا به مؤمنین مجاهد مخلص متوکل اهل ایمان و عمل صالح به آن‌ها عنایت می‌کنیم. آن وقت گاهی این‌ها می‌آید و علل مادی را تحت شعاع قرار می‌دهد. البته این که هر قدر بخواهیم به هرکس بخواهیم می‌دهیم خواستن خدا می‌دانید که گزافه نیست مثل شهوت و هوس‌های ما نیست که آقا به هرکسی چه نمره‌ای می‌دهی؟ بگوییم به هر کس هر نمره‌ای دلم بخواهد می‌دهم ولو ظالمانه! این که خداوند می‌گوید بخواهیم این مشیّت الهی، مشیّتی است بر اساس عدالت، رحمت، حکمت، و... اما آن‌هایی که علاوه بر این که اسباب مادی را رعایت می‌کنند در نظام روحی خودشان در درون یک اهداف الهی و عالی‌تر دارند به این هدف‌های کوچک مادی و دنیوی اکتفا نمی‌کنند هدف الهی بزرگ دارند و مؤمنانه جلو می‌روند حتماً این‌ها به هدف می‌رسند. هدف مادی‌شان را می‌رسند و هدف معنوی‌شان را هم می‌رسند خداوند فرمود هیچ عمل شما را بی‌پاداش نمی‌گذارم نه در دنیا و نه در آخرت و ایمان داشتن لازم است اما کافی نیست عمل لازم است استدلالش هم حکما کردند که خدای متعال، فیاض علی‌الاطلاق است جهان را مستعد کرده است استعداد انواع فعالیت‌ها را در جهان طبیعت قرار داده است. هرکس بذر بپاشد و درست آبیاری کند میوه و گل مناسب با آن را می‌چیند این قانون الهی است خداوند می‌فرماید هرکس به طرف هر هدفی حرکت کند ما لوازم آن را رعایت کند ما آن را به همان هدف خودش می‌رسانیم هرچه که هست خوب یا بد. مانع آن نمی‌شویم چون این‌جا دارِ امتحان و ابتلاء است. این‌جا دارِ پاداش نیست البته این‌جا پاداش و جزاهایی هم داده می‌شود اما کامل نه. بعد می‌گویند خداوند وقتی می‌گوییم واجب‌الوجود بالذاته، یعنی از همه جهات واجب‌الوجود است یعنی به لحاظ فیّاض بودن هم خداوند واجب‌الوجود است یعنی فیاضیّت است یعنی خداوند حتماً فیّاض است و به همه فیض می‌رساند آن فیض عام آن است فیض خاص فقط به مؤمنین و به اولیاء است. فیض عام به همه به مؤمن و کافر. به انسان و حیوان و به اشیاء، هر کدام به اندازه استعداد و توان و ظرفیت خودشان. خداوند اگر دنیاپرست باشد به او نمی‌گوید که تو گمراه هستی، خلاف فرمان شریعت داری عمل می‌کنی ما نمی‌گذاریم کارهای تو در دنیا به نتیجه برسد! نخیر می‌رسد می‌شوند آقای دنیا! در علم جلو می‌افتد، در تکنولوژی جلو می‌افتد! بمب اتم می‌سازد، رئیس می‌شود. خداوند هم جلوی او را نمی‌گیرد. به شما می‌گویند شما اگر می‌خواهید جلوی آن‌ها بایستید شما هم قوی بشوید شما هم بروید دانشمند شوید، زحمت بکشید، نظم، علم، کار، چرا رسانه‌های او اثرگذار باشد رسانه تو اثرگذار نباشد؟ چرا کار فرهنگی او اثرگذار باشد برای تو نباشد؟ چرا او مدام تهاجم فرهنگی کند و چرا تو به آن فرهنگ فاسد تهاجم نکنی؟ خب قوی شو. درست کار کن تا تو تهاجم کنی. تو قوی‌تر شو. حق به باطل حمله کند نگذار باطل به حق حمله کند. دنیاپرستی در دنیاطلبی از تو حمایت می‌کند از کافر دنیاطلب، اگر اقتضائات دنیایی را رعایت کند یعنی نظم، برنامه‌ریزی، کار، تلاش، علم و... خداوند از همان کافر، در مسیر باطلش حمایت می‌کند حمایت عام. می‌گوید داری زحمت می‌کشی به نتیجه‌ات برس، می‌گذارم به نتیجه برسی. به او هم فیض عام را دارد ولو طرف کافر و ظالم است. او می‌گوید یک قانونی در این دنیا گذاشتی من دارم به آن عمل می‌کنم خداوند می‌گوید عملت بد است اما داری عمل می‌کنی این هم مزد تو. پس دنیا یک سرزمینی مناسب برای هر کاشتنی است هرکس هر بذری بکارد همان نتیجه را برداشت می‌کند.

آسیب سوم این است که وقتی می‌گوییم تعبّد، فکر نکنیم که مراد از این تعبّد نفی تعقّل است. تعبّدی که اسلام می‌گوید ریشه و مبنای این تعبّد، تعقّل است اگر تعبدت بدون هیچ تعقلی بود خب همه ادیان و همه مکاتب و همه پیروان‌شان بر حق بودند چون همه این‌ها هم تعبد دارند بودایی به بودیزم تعبد دارند، هندوها به هندوئیزم متعبد هستند. مارکسیسم‌ها به مارکسیزم متعبد هستند. مسیحی‌ها، پروتستان، کاتولیک همه متعبدند، بت‌پرستان و مشرکین متعبدند. فرق تعبد اسلامی و قرآنی با تعبد این‌ها چیست؟ فرقش این است که با تعقّل شکل می‌گیرد و اثبات می‌شود و تأیید می‌شود اما معتقد هستیم و اثبات می‌کنیم که این تعبّدهای دیگر بر اساس تعقّل نیست بر اساس تخیّل و توهم است. فرق بین تعبّدی که خرافات پشت آن است با تعبدی که عقلانیت پشت اوست. بله به این معنا تعبّد که ما به همه علل و فلسفه‌های همه احکام جزئی و کلی الهی پی نمی‌بریم بله درست است برای این که عقل بشر نامحدود نیست هم محدود است و هم خطاپذیر است و این حرف را هم فکر نکنید که مادیون می‌گویند نخیر عقل مطلق است ما می‌گوییم عقل، خطاپذیر است. نه آقا. اتفاقاً امروز در جهان فلسفه‌های سکولار، معرفت‌شناسی‌ها و اپیستمولوژی سکولار، تقریباً غالباً به سمت شکاکیت و نسبی‌گرایی رفتند و این که عقل کافی نیست حتی برای درک همین مسائل دنیوی و خدا و آخرت را هم که قبول نداریم هیچی، برای درک مصلحت و مفاسد و مصالح دنیوی ما هم عقل کافی نیست. شما ببینید "کانت" که به عنوان یک فیلسوف بزرگ مدرنیته شناخته می‌شود صریح این را می‌گوید و می‌گوید عقل فقط در حوزه محسوسات و تجربیات جواب می‌دهد در حوزه ماوراء آن که بزرگترین مسائل بشر آنجا مطرح می‌شود اصلاً عقل گیج است، نه می‌گوید آری، نه می‌گوید نه. عقل محدود است و ذاتاً خطاپذیر است اصلاً خطای سیستماتیک دارد از "هیوم" پدر تجربه‌گرایی بپرس که عقل چیست؟ می‌گوید عقل فقط در خدمت تجربه و غریزه می‌تواند به ما خدمت کند نمی‌توند ما را مدیریت کند. از "مارکس وبر"، تئورسین سرمایه‌داری صنعتی بپرسید باز هم همین را می‌گوید. می‌گویند اهداف، عقلانی نمی‌شوند فقط ابزار و وسایل عقلانی می‌شوند. از جریان‌های شکاک، نسبی‌گرا، از جریان‌های پست‌مدرن بپرس. پست‌مدرن‌ها می‌گویند ما چیزی به نام عقل مشترک و عقلانیت نداریم برهان معنی ندارد که هیچ چیز را نمی‌شود کسی به کس دیگر ثابت کند هرکس چیزی را خودش قبول کرد کرده است، باید به همدیگر احترام بگذاریم و باید همزیستی کنیم. هیچ چیزی را هیچ کس به کسی نمی‌تواند اثبات کند! یعنی عقل تعطیل. خب این‌ها که این حرف‌ها را می‌زنند اسلام نمی‌گوید عقل تعطیل، بلکه می‌گوید عقل حجت‌الله است، حجت خدا و پیامبر خداست اما البته محدودیت دارد گاهی خطا می‌کند اشراف به همه حقایق عالم ندارد و به کمک وحی احتیاج دارد. اما همه این را هم وقتی از تعبد حرف می‌زند معمولاً هم در روایات یا قرآن یک استدلالی یک چیزی که بشر را متوجه کند که مصالح تو در این است ما همین‌طوری نمی‌گوییم که متعبد باش ولی به ضررت. هرچه هست به نفع توست.

از امام سجاد(ع) می‌پرسند که مریض و مسافر، روزه گرفتن بر او واجب نیست یا حرام است؟ اگر واجب نباشد یعنی می‌تواند روزه بگیرد، اگر بگویید حرام است یعنی نباید بگیرد. خب این‌جا اختلاف می‌شود بعضی‌ها از علمای اهل سنت معتقد بودند که این آیه قرآن که می‌فرماید: «... فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ ...» (بقره/ 185)؛ اگر در ماه رمضان مریض هستید یا مسافرید این روزه‌هایتان را نگیرید و یک وقت دیگری قضای آن را بجا بیاورید. گفتند این آیه نمی‌گوید که روزه گرفتن برای آدم بیمار یا برای مسافر حرام است بلکه دارد اجازه می‌دهد که اگر خواستید روزه نگیرید عیب ندارد نگیرید بعداً قضای آن را بجا بیاورید. نمی‌گوید که حرام است و نباید بگیرید. معنی آیه این نیست. امام(ع) فرمودند نه، اصلاً روزه مسافر باطل است آدم بیماری که روزه برایش ضرر دارد حق ندارد روزه بگیرد روزه آن باطل است و بعداً باید قضای آن را بجا بیاورد. خب این یک اختلافی است و بزرگان اهل سنت هم دو گروه هستند حتی رهبران اهل سنت، عمربن‌عبدالخطاب و عبدالله بن عمر، عروه‌بن زبیر، عبدالرحمن بن عوف، همه این‌ها همین عقیده اهل بیت(ع) و شیعه را دارند و می‌گویند در قضیه مسافر و مریض اصلاً نباید روزه بگیرند معنی آیه این است. بعد امام(ره) در بحث فقهی‌شان می‌گوید که ببینید امام(ع) برای ما امام معصوم است و لازم نبود برای ما استدلال هم بکنند کافی بود که امام سجاد(ع) بگویند که مسافر و مریض روزه نگیرند. همین! اما امام(ع) دلیل آن را می‌گویند و به آیه قرآن استناد می‌کنند می‌فرماید به دلیل این آیه من دارم این حکم را می‌کنم معنی آیه به این دلیل این است که ببینید امام معصوم حکم را به تعبّد را استناد نمی‌دهد بلکه استدلال به آیه قرآن می‌کند بعد می‌گوید که به این دلیل افطار واجب است و مریض و مسافر باید بعداً قضای آن را بجا بیاورند و نباید روزه بگیرند و این از اطلاق آیه به دست می‌آید و از آیه به دست می‌آید که روزه مریض و مسافر، به عنوان روزه مریض و مسافر حرام و باطل است و بعد استناد به آیه دیگری که خداوند در قرآن می‌فرماید: «... یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ...» چرا امام معصوم به این آیه استناد می‌کند می‌گوید به این دلیل که خداوند می‌فرماید خداوند برای شما آسانی می‌خواهد نه سختی. این واجب و حرامی که فرستاده برای این نیست که خدا دلش می‌خواهد شما را آزار بدهد، نمی‌خواهد زجرتان بدهد، دنبال ایجاد مشکل و عسر برای شما نیست که خدا بگوید یک جوری یک فشاری به این‌ها بیاوریم! مثل این که طرف گفت خلاصه توضیح‌المسائل را بخواهید در یک جمله بگویید احکام چیست؟ گفت خلاصه‌اش این است که هرکاری خوش‌تان می‌آید نکنید! «إنّ الله یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ...» آن‌جا هم که می‌گوید نماز واجب، روزه واجب، شراب حرام، دروغ حرام، آن‌جا هم اراده عسر است نه یسر. به نفع توست، این‌ها زندگی تو را در دنیا و آخرت آسان می‌کند تو را دارد از سختی رهایت می‌کند هم یک معنایش این است و یک معنای آن هم این است که به اسم اسلام یک دینی را تبلیغ نکنید که وقتی طرف حرف شما را می‌شنود بگوید دین این است؟ احساس خفگی به او دست بدهد بگوید کی بشود از این دین ما خلاص بشویم. إنّ الله یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ.» امام(ع) به آیه استناد می‌کند و می‌گوید مبنای شریعت و اسلام آسانی است نه سختی. خب چرا؟ شما وقتی حکم را بدون استدلال هم می‌گفتید کافی بود بلکه کافی بود اما ما می‌خواهیم تعبّدتان هم عقلانی باشد گرچه به همه اسرار احکام پی نمی‌برید.

آسیب چهارم در فعالیت‌های فرهنگی، آسیب‌شناسی چهارم. خودش بیسواد است جهل خودش را به اسم مذهب و فعالیت فرهنگی می‌خواهد به مخاطب قالب کند و اگر او نپذیرد یا اعتراض کند این بگوید مشکل از ناحیه توست. دیدید بعضی‌ها بلد نیستند حرف حق را درست بزنند طرف نمی‌فهمد می‌گوید هان! لقمه حرام خوردی! نطفه‌ات حرام است! برو از مادرت سؤال کن که تو چطوری به دنیا آمدی! از این حرف‌ها به همدیگر می‌زنند. خب عمو تو برو از پدر و مادرت سؤال کن که چطوری تو را تربیت کردند کسی که صالح نیست چه کسی به او اجازه داده که بیاید مُصلح دیگران بشود؟ تو خودت دین را نمی‌شناسی داری برای بقیه تبلیغ می‌کنی؟ آدم‌های ضعیف و افراد بیمار، آن‌هایی که دنبال مطرح کردن خودشان هستند به عنوان آدم متدین، مقدس، یا به عنوان آدم دانشمند و روشنفکر، عالم، مجتهد، نظریه‌پرداز، مدام می‌خواهند خودشان را قالب کنند به اسم این که ما داریم دین را مطرح می‌کنیم بعضی‌ها نان دین را این‌طوری می‌خورند! به اسم این که ما داریم از دین و حق داریم دفاع می‌کنیم می‌خواهد خودش را جا بیندازد و آدم‌های ضعیفی هستند نباید اجازه بدهیم فعالیت‌های فرهنگی و دینی و سیاسی بکنند. این‌ها بیشتر به دین صدمه می‌زنند.

آسیب پنجم این که بعضی‌ها می‌بینند مخاطب‌شان عوام است بجای این که حرف حق را درست منتقل بکنند خودشان را به آن تطبیق می‌دهند این هم یک آفت دیگر. یک آسیب دیگر. تو آمدی می‌فهمی حق و باطل چیست مخاطبت نمی‌فهمد ولی خوشش می‌آید بگویی الف، نگویی ب. تو یک کاری می‌کنی که او خوشش بیاید نه آن کاری که لازم است انجام بشود و اصلاح است ولو او بدش بیاید. پس یک بدآمدنی است که باید به نبرد آن برویم. بدت بیاید من نوکر تو که نیستم، من نوکر عقایدم هستم. طرف بگوید آقا یک چیزی بگویم رسانه‌ها خوش‌شان بیاید، مطبوعات، سایت‌ها خوش‌شان بیاید! خب اگر کسی کارمند این‌هاست بله یک چیزی بگوید آن‌ها خوش‌شان بیاید! ولی تو کارمند عقاید هستی، کارمند این‌ها نیستی تو باید حرفی را که درست می‌دانی بگویی ولو خوش‌شان نیاید. این دوتا آسیب را دقت کردید؟ یک آسیب آن کسی که دارد فرهنگی را ترویج می‌دهد خودش بیسواد است و خودش ضعیف‌النفس است خودش جاه‌طلب است و خودش بیماری اخلاقی دارد بیماری روحی دارد، بعد مخاطب خود را تحقیر کند مقاهیم و ارزش‌های بلند را پایین بیاورد و کوتوله کند خودش کوتوله است حقیقت را هم کوتوله می‌کند مخاطبش را هم کوتوله می‌کند و حرفش را می‌زند این یک آسیب. آن وقت هرکسی برای این که حیثیت او محفوظ بماند حالا با هر عذری بگوید من حقیقت را به مردم نمی‌گویم چون حقیقت را به اندازه خودم کوتوله کردم من باید اثبات بشوم نه حقیقت. این یک آسیب.

یک آسیب هم این است که اصلاً برای تو مهم نباشد که حقیقتی که خودت فهمیدی این حقیقت سالم به دست مخاطب تو برسد این حقیقت را همه انبیاء در طول تاریخ تلاش کردند و همه بزرگان که به دست تو رسیده است حالا به تو که رسید قطع شد تو این حقیقت را ناسالم تحویل مخاطبین خودت می‌دهی. برای چی؟ برای این که می‌خواهی به منافعت برسی. می‌خواهی آن‌ها خوشش‌شان بیاید و برای تو کف بزنند. دیدی بعضی‌ها در هر جمعی می‌روند مناسب با آن جمع حرف می‌زنند. مثلاً می‌روند در یک جمعی که خانواده شهدا هستند علما و حزب‌اللهی‌ها هستند حرف‌های حزب‌اللهی می‌زنند و صلوات و... که برایش صلوات بفرستند بگویند احسنت. بعد می‌رود در یک جمعی، تیپ‌های خیلی مذهبی نیستند یا اهل حال و هول هستند یک جوری حرف می‌زند که این‌ها هر یک دقیقه دوبار برایش کف بزنند! این می‌خواهد یک کاری کند که هم برایش کف بزنند هم صلوات بزنند هم او و هم او. حالا منظور من کف و صلوات نیست که بگوییم صلوات اسلامی است و کف غیر اسلامی است نه، منظورم این نبود، منظورم این است که با هر مخاطب در هر جمعی می‌بیند باد از کدام طرف می‌آید؟ اگر اینها مذهبی و انقلابی‌اند انقلابی‌بازی درمی‌آورند اگر ضد انقلابی و غرب‌گرا هستند از همه آن‌ها غرب‌گراتر و غرب‌زده‌تر می‌شود این‌ها خطرناک است بخصوص اگر دارد از طرف دین یا از طرف حکومت دینی حرف می‌زنند این‌ها خیانت است. بله یک خوشآمد و بدآمد داریم آقا یک جوری حرف بزن که مخاطب تو بفهمد متنفر از تو نشود. ببینید یک چیزی به نام تنفر داریم که متکلمین ما راجع به این بحث کردند. که کسانی که حتی قیافه‌شان ... آدم خوبی است آدم برحقی است ولی قیافه‌اش چندش‌آور است، یک مشکلی دارد، متکلمین می‌گویند انبیاء نباید این‌طوری باشند چون همین هم روی مخاطب اثر دارد. این نقص و کمال روحی نیست نقص و کمال جسمی است این ربطی به روح ندارد مثلاً طرف بسیار آدم سالم و خوبی است اما قیافه و چهره‌اش یک جوری است که هرکس می‌بیند منقبض می‌شود یا مثلاً خنده‌اش می‌گیرد کارهایش و... در مباحث، متکلمین ما می‌گویند خداوند انبیاء را از بین چنین کسانی برنمی‌گیزند یعنی ظاهرت هم چندش‌آور نباشد این را هم خداوند لحاظ می‌کند برای این که هدف چیست اثرگذاری روی مخاطب است. کافی نیست تو حق باشی، باید اثرگذار باشی. خب وقتی که روی قیافه و جسم این حساسیت هست روی مطالبی که شما به عنوان فعالیت فرهنگی تبلیغی به دیگران داری منتقل کنی این حساسیت نیست؟ یعنی حرف‌های چندش‌آور و حال بهم زن به اسم مکتب نباید به دیگران بزنید. دیدید بعضی‌ها می‌خواهند از مکتب دفاع کنند یا مقاله‌ای دینی می‌خواهند بنویسند و صحبت دینی بکنند یک چیزهایی می‌گویند یک جوری دفاع می‌کنند که حال مخاطب بهم می‌خورد این چه دفاع و چه مذهبی است؟ حتی بزرگان ما می‌گویند هر حدیثی را هرجا نباید بخوانید حدیثی که سند آن ضعیف است حق ندارید بخوانید. حدیثی که معنای ‌آن پیچیده است حق ندارید بخوانید خودت هم درست معلوم نیست بفهمی. هر آیه‌ای را در هر جا و موقعیتی نباید خواند. جای یک آیه کجاست؟ این آیه به چه مسئله‌ای مربوط است؟ این مخاطب چه می‌گوید؟ شرایط چیست؟ تو الآن بگویی چه برداشت دیگری ممکن است درست یا غلط بشود؟ این هم آسیب پنجم.

«لاَ یُفْلِحُ مَنْ لاَ یَعْقِلُ وَ لاَ یَعْقِلُ مَنْ لاَ یَعْلَمُ...» - خیلی عبارت عجیبی است - می‌فرماید اگر رستگاری می‌خواهید بدون عقلانیت و تعقّل، بدون عقل رستگاری نیست و نمی‌توانید مخاطب خود را به رستگاری برسانید. بعد می‌فرماید حالا عقل می‌خواهید؟ عقلانیت و عقل بدون علم نمی‌شود. یک آدم بی‌سوادی که هیچی آگاهی ندارد او بنشیند در خانه و مدام فکر کند! مثل چرخ گوشت است که توی آن گوشت نریزی ولی مدام آن را روشن کنی؟ خب چی؟ آبمیوه‌گیری بدون میوه.  تعقّل بدون علم، مثل آبمیوه‌گیری است که بدون میوه کار کند، محصولی ندارد باد هوا می‌دهد. از آن طرف شما میوه داشته باشی آبمیوه در کار نباشد باز هم آبمیوه نداری. یعنی عالم باش، مُلا، اما اهل تفکر و تعقل نباش. این مغزت یک انبار و آرشیو است، بایگانی است، کار یک سی.دی و فلش‌مموری و کار یک اشیاء را می‌کند. علم لازم است بدون علم کسی نمی‌تواند تعقّل کند. اما علم کافی نیست. قرآن می‌فرماید اگر علم و آگاهی بود، تعقل و تفکر هم بود آن وقت امیدی به رستگاری هست هم بدانی و هم بفهمی و تحلیل کنی. اگر علم باشد مقدمات را داری بدون عقل و تعقل نتیجه را نداری. تعقل، یعنی مقدمات را تنظیم کن و نتیجه را پیش‌بینی کن. عقل، از علم مایه می‌گیرد این بحثی که متفکران ما کردند تشبیه کردند که عقل، چراغ است نفت آن علم است. یعنی اگر شما بیسواد باشی درس نخوانید تفکر فایده‌ای ندارد اگر باسواد باشی و تفکر نکنی آن علم و محفوظات و مدرک‌تان آن فایده‌ای نخواهد داشت. این هم یک نکته. بعد می‌فرماید: «وَ سَوْفَ یَنْجُبُ مَنْ یَفْهَمُ...» وقتی علم بود، عقلانیت و تفکر بود آن وقت رستگاری می‌آید چون فهم می‌آید یَنْجُبُ مَنْ یَفْهَمُ؛ این فهم به نجابت منجر می‌شود این یک موجود نجیب می‌شود. عاقبت نفیس و گرانبهایی دارد. بنابراین از علم نترسید. شما دارید فعالیت‌های فرهنگی می‌کنید بعضی‌ها را من دیدم فعالیت‌های فرهنگی به اصطلاح دینی می‌کنند تا می‌توانند می‌خواهند آگاهی ندهند هی صداهایشان را کلفت می‌کنند هی نازک می‌کنند! انواع آهنگ‌ها، انواع ترانه‌های مذهبی، انواع سروصداها، مدام فقط همین‌ها. الآن خلی وقت‌ها به جلسات مذهبی جلساتی را می‌گویند که دو ساعت نوحه‌خوانی و مداحی می‌کنند که یا کف بزنند یا سینه بزنند این جلسه مذهبی می‌شود! بعد از جلسه بیرون می‌آیی انرژی‌ات تخلیه شده، عرق هم کردی، بعد بیرون آمدی رفتی خانه، با خودت می‌گویی ما این دو ساعت از دین چه فهمیدیم؟ هیچی. یک کلمه از دین، از قرآن، از حدیث، از فهم دینی، فضائل دینی، بصیرت سیاسی، شعور دینی، سیاسی و اجتماعی هیچی نفهمیدیم. این که این جلسه را بگوییم محفل دینی است در این‌ها تأمل کنید این که فقط کف بزنید و سینه بزنید بعد بگویید جلسه مذهبی شرکت کردیم و خیلی از منبری‌های ما هم متأسفانه همین‌طور شدند همین‌طوری می‌نشیند خواب تعریف می‌کند! شعر می‌گوید! خاطره می‌گوید! بعد اسم آن جلسه مذهبی است! خب آقاجان این آیات قرآن، این همه روایات، این همه مفاهیم، مفسرین، محدثین، متکلمین، فلاسفه، عرفا، مورخین، علمای اخلاق، عرفان عملی، نظری، این همه حرف زدند، یک ساعت نشستی صدایت را نازک می‌کنی، صدایت را کلفت می‌کنی، هی می‌کشونی، آهنگ می‌خوانی! بعد هم دوباره او می‌آید دو ساعت سینه می‌زنند، کف می‌زنند جلسه مذهبی دارید! اصلاً این را بدانید که زمان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) جلسات این‌طوری نبوده است. زمان اهل بیت و پیامبر جلساتی به این شیوه برگزار اصلاً نمی‌شده است این‌ها اختراعات ماهاست! زمان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) در جلسات روشن حرف می‌زدند جواب سؤالات را می‌دادند موعظه هم می‌کردند حرف حق هم می‌گفتند حکمت بود، موعظه بود «و جادلهم التی هی أحسن» بود، بحث دقیق اخلاقی و علمی بود و کنار آن البته یک تحریک احساسات هم در راه حق بود، این هم خوب است اما نه این که کل ماجرا این‌ها بوده باشد.

آسیب ششم در فعالیت‌های فرهنگی؛ این که مخاطب و شرایط را نشناسید. روی کاغذ می‌گوییم این حرف حق است یا باطل است؟ می‌گوییم نه این حرف حق است پس برو بگو! آقاجان این حرف حق است اما کجا؟ با چه کسی؟ به چه شیوه‌ای؟ چطور؟ چقدرش؟ ده‌تا سؤال دیگر هم باید جواب بدهی. آن‌ها هم شرط حق بودن این عمل تو هست نه این که حرف درست است من می‌روم می‌گویم. یک روایت پیدا کرده، این روایت حق است من می‌روم می‌گویم! روایت اهل بیت(ع) را باید گفت. آقا خودِ اهل بیت(ع) فرمودند: «علَیْکُمْ‏ بِالدِّرَایَاتِ‏ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَة» فرمودند صرف این نقل قول‌ها کافی نیست درایت یعنی شعور. این روایت اهل بیت(ع) است اگر شیعه اهل بیت هستی «علَیْکُمْ‏ بِالدِّرَایَاتِ‏ لَا بِالرِّوَایَاتِ» صرف نقل و خواندن آیه و حدیث، بدون رعایت این که کدام آیه برای کیست؟ چرا؟ کجا؟ چطوری؟ این‌ها که تبلیغ دین نیست. من همین الآن می‌توانم برای شما شروع کنم چندتا آیه قرآن را بخوانم شما از جلسه که بیرون می‌روید به قرآن شک کنید! بلدم. می‌توانم برای شما 5 جلسه بگذارم فقط حدیث بخوانم و شما وقتی به شهرهایتان برمی‌گردید نسبت به کل احادیث بدبین بشوید. وقتی به سند کاری ندارید به معنای حدیث یا آیه کاری ندارید، به مخاطب آن، به این که این جواب چه سؤالی است به این که چه کسی الآن جلوی تو نشسته است فضای اجتماعی چیست؟ یک وقت حرف تو و الفاظ یک معنایی دارند یک وقت گفتن تو در این شرایط یک معنای دیگری به آن می‌دهد به این‌ها توجه نکنید.

امام صادق(ع) که در ایام شهادت ایشان هستیم فرمودند: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ» فرمودند عالم به دین بودن لازم است اما کافی نیست باید عالم به زمان هم باشید. دین‌شناسی که زمان‌شناس نیست و شرایط و جامعه را نمی‌شناسد این حق ندارد برود بیرون و از دین حرف بزند باید هم دین و هم زمانه را بشناسید. فرمودند اگر زمانه و شرایط و مخاطب را نشناسید رقباء و دشمن را، مفاهیم مختلف را ندارید این کار لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ است. یعنی انواع شبهات به تو هجوم می‌آورند تو جواب این‌ها را خودت نمی‌فهمی و درست نمی‌توانی بدهی قاطی می‌کنی. یک آیه را برمی‌دارید و به جای یک آیه دیگری یک جایی می‌خوانی، آن‌جا جای این آیه بود نه آن آیه. این‌جا باید این حدیث را می‌خواندی نه این. این‌جا جای این استدلال بود نه آن استدلال. مخاطب شما فقط گوشش به حرف شما نیست دارد از ده منبع تغذیه می‌شود! از اینترنت و فضای مجازی و انواع شبکه‌ها هست، بعضی‌هایشان پای ماهواره‌ها هستند انواع و اقسام کتاب‌ها را می‌خواند، رمان‌ها، انواع دیدگاه‌ها، فقط تو که نیستی با او حرف می‌زنی. تو باید بدانی دیگران دارند به این چه می‌گویند و این در چه عوالمی است حالا این حرف تو برای او چه معنایی دارد؟ گاهی معنای حرف یک چیز است منظور تو یک چیز دیگری است برداشت مخاطب یک چیز سومی می‌شود! جمله مفاد الف است، منظور تو ب است، برداشت مخاطب ج است. به این‌ها توجه کنید اهل بیت(ع) به این‌ها توجه داشتند.

امام صادق(ع) گاهی به یک سؤال که سه نفر می‌پرسیدند سه جور جواب می‌دادند. بعد طرف می‌گوید آقا ببخشید این‌ها که یک سؤال کردند چرا سه‌جور جواب دادید؟ فرمودند نه ظاهرش یک سؤال بود ولی این‌ها سه‌تا سؤال کردند. این آدم یکی از این‌ها ساواکی بود مأمور اطلاعاتی دستگاه بود سؤال این برای کشف اطلاعات و پرونده‌سازی بود به این، یک جور جواب دادم تقیه کردم. این که این سؤال را پرسید این یک آدم عوام مذهبی است اصلاً شعور ندارد نمی‌فهمد چی دارد می‌پرسد همین الآن هم از من جواب می‌خواهد الآن هم به او جواب ندهم یا جواب پیچیده بدهم یا گیج می‌شود یا نمی‌فهمد حاضر هم نیست بایستد گوش کند من باید کوتاه‌ترین جواب و آسان‌ترین جواب را به این بدهم که اقلاً گمراه نشود. آن نفر سوم یک آدم دقیق عمیقی است او می‌فهمد چه پرسید. من باید به او جواب بدهم. پس این سه نفر، یک سؤال از من نکردند این‌ها سه‌تا سؤال کردند ظاهرش یک سؤال بود. سه‌تا سؤال، سه‌تا جواب دارد. این‌ها دقت‌های امام صادق(ع) است. در فعالیت‌های فرهنگی مواظب این‌ها باشید وگرنه انواع این شبهات و غفلت‌ها به شما هجوم می‌آورد از زمانه بی‌خبرید مخاطب را نمی‌شناسید همین‌طور حرف‌های حق نامربوط می‌زنید. حرف‌های درست بی‌ربط. بخواهید همین الآن صدتا جمله درست به شما بگویم که هیچ کدام این‌ها نه به این جلسه، نه به شما و نه به این شرایط ربطی ندارد همه‌اش هم حرف‌های درست است. مگر همه حرف‌های درست را باید به همه گفت؟ به ما چه؟ آقا همین الآن‌ در کشور زامبیا روی یک درختی دوتا زنبور سر یک گلی دارند با هم دعوا می‌کنند وز وز می‌کنند این خبر را فرض کنید واقعی هم هست؟ خب الآن جای این خبر این‌جاست؟ به ما چه؟ اصلاً به تو چه و به ما چه؟ که چی مثلاً؟ ما یک عالمه حرف‌های حق و درست داریم که اصلاً ربطی ندارد مگر هر حرف درست و نامربوط را باید بزنی؟ این هم یک نکته که امام صادق(ع) می‌فرماید که بفهمید کدام مسئله، مسئله الآن و مسئله این جامعه است؟ مشکل الآن چیست؟ آن را حل کنید لازم نیست هرچه یاد گرفتید بگویید. و الا آن‌ها برای شما هی مسئله می‌سازند شما باید بیایید جواب آن را بدهید یک مرتبه بحث اقتصاد سرمایه‌داری سوسیالیستی مطرح می‌کنند تو باید بیایی جواب بدهی که آقا اقتصاد و فقه ما این‌طوری است! بحث حقوق زن را مطرح می‌کند باز تو باید بیایی جواب بدهی. تا کی؟ یک مقدار تو زودتر حرکت کن از آن‌ها جلو بیفت تو سؤال طرح کن آن‌ها جواب بدهند.

آسیب و اشکال هفتم؛ تعبیری از شهید مطهری خدمت شما عرض کنم یک آسیب‌شناسی ایشان در آن بحث‌های راجع به روحانیت و حوزه کرده بود می‌گوید که جلسات ما بیشتر جنبه وعظ گرفته است تا جنبه تعلیم و آگاهی‌بخشی و این تحت تأثیر صوفیه بوده است. می‌گوید وعظ صوفیانه در محافل مذهبی و منبرها و جلسات تبلیغاتی ما بر خطابات آگاهی‌بخش غلبه کرده است موعظه از خطابه بیشتر شده است، موعظه از آگاهی‌بخشی به مردم بیشتر شده است. اسلام انواع خطابه‌ها را توصیه می‌کند یکی‌اش هم موعظه است یکسری خطابات امر به معروف و نهی از منکر است، یکسری خطابات تعلیم جاهل است آگاهی‌بخشی به مردم است. یکسری خطابات دفع شک است، یکسری خطابات چه و چه. یک بخشی‌اش موعظه و نرم کردن دل مخاطب است. اما چرا اغلب جلسات مذهبی ما، اغلب آن موعظه شده است؟ یعنی یک ساعت نیم ساعت حرف می‌زند 50تا نصیحت اخلاقی می‌کند اما 2 آگاهی دینی و استدلال دینی، دوتا گزاره معرفت‌بخش دینی منتقل نمی‌شود. مطهری می‌گوید که من فکر می‌کنم این که انواع و اقسام خطابات آگاهی‌بخش در جلسات ما به حاشیه رفته است و حذف شده است و فقط وعظ صوفیانه غلبه کرده است و بقیه بین ما مطرود شده و این مجالس وعظی که بین ما مانده یک عده جمع بشوند و یکی بنشیند آن‌ها را نصیحت بکند این جلسه متصوفه این‌گونه بود صوفی‌ها و دراویش در خانقاه‌هایشان این طوری بودند بیشتر از این که یک حرف معرفتی نمی‌زد 50تا موعظه و نصیحت می‌کرد خوب هم هست ببینید جلسه موعظه جلسه خوبی است اما اینکه فقط به موعظه اکتفاء بشود این مشکل دارد این‌ها بخشی از اسلام است نه همه اسلام. می‌گوید این کار ظاهراً اختراع متصوفه و صوفی‌ها بود شما از قرن‌ها پیش کتاب‌هایی به نام مجالس موعظه دارید که از متصوفه باقی مانده است یا جلسات وعظی که از سعدی، از مولوی مانده و بسیار جلسات مفید و مهم است. شیعه هم بیشتر به سمت جلسه مرثیه و عزاداری رفت تقریباً رنگ غالب جلسات واعظان شیعه مرثیه و عزاداری شد. صوفیه هم بیشتر وعظ شد. بعد شهید مطهری می‌گوید که یک مشکلی که ما الآن پیدا کردیم این است که جلسات مذهبی ما عمدتاً یکی موعظه و یکی مرثیه شده است و تقریباً وجه غالب جلسات ما موعظه‌های صوفیانه و مرثیه شده است اما از معارف قرآن و پیامبر و اهل بیت(ع) معارف استدلالی کمترین بهره را دارد یعنی شاید چند درصد جلسات دینی ما این‌طوری باشد که هم موعظه داشته باشد هم مرثیه داشته باشد اما یک بخش مهمی هم از جلسه معرفت منتقل شود و آگاهی‌های قرآن و سنت منتقل بشود این هم از این آسیب.

آسیب هشتم که یک اشاره‌ای به آن کردم این است که کار فرهنگی و فعالیت دینی شغل ما بشود یعنی شما تشکّل فرهنگی راه بیندازید ولی هدف‌تان این باشد که شما گل کنید و شما را تشویق کنند و به شما بگویند آخرین کانون دانشگاه‌ها و... این در محافل روحانی و مذهبی و مردم متدین ما به یک شکل است در محافل دانشگاهی و روشنفکری، به یک شکل دیگر است اما ماهیت آن یکی است. و آن این است که فرهنگ و کار فرهنگی برای ما بشود وسیله‌ای برای کاسبی. خودش بشود. وقتی شغل شد معادلات و محاسبات بازاری بر آن حاکم می‌شود یعنی تابع قانون عرضه و تقاضا می‌شود مطهری در ادامه آن بحث این را می‌گوید. می‌گوید دستگاه تبلیغات دینی ما، وعظ و تبلیغ چون کم‌کم مثل مداحی شغل بعضی‌ها شده و از این راه کاسبی می‌کنند اصلاً کار دیگری ندارند بلکه مداحی شغل او شده است! شغل او شده نمازجماعت! بعد این حالت که پیش بیاید رابطه فروشنده و خریدار حاکم می‌شود وقتی بحث خرید و فروش مطرح می‌شود قانون عرضه و تقاضا حاکم می‌شود! آن وقت آن کسی که دارد کار دینی می‌کند سر دوراهی قرار می‌گیرد من الآن این را بگویم این‌جوری بگویم این سفارش دهنده کار یا صاحب مجلس، یا این مسئول این دانشگاه این‌ها خوش‌شان می‌آید و تشویق می‌کنند! ولو باطل و حرف غلط باشد. اگر آن‌طوری بگویم خب این حرف درست است ولی ما این وسط چه می‌شویم؟! به ما چه می‌ماسد؟ من ممکن است حذف بشوم و من از دست بدهم!  این که خدای متعال از قول انبیاء مدام این جمله را می‌فرماید که به مردم بگویید «قْل ما اسئلکم علیه اجرا» من بخاطر هدایت شما از شما پاداشی نمی‌خواهم این یک فعالیت اقتصادی نیست، کاسبی نیست این برای همین است. البته این‌جا توضیح بدهم بحث طلبه و روحانی که کارش تحقیق و تبلیغ است مثل دانشجویی که به او بورسیه می‌دهند که شما در این چند سال تا به مدرکت برسی و مشغول کار بشوی ما به تو هم خوابگاه و اتاق مجانی می‌دهیم، هم امکانات و بُن غذا می‌دهیم، بورسیه می‌دهیم این لازم است این غیر از آن است. یا به طلبه بگوییم ما به تو شهریه می‌دهیم حجره می‌دهیم شما این سال‌هایی که دارید درس می‌خوانید برای این که اگر بخواهید دنبال اجاره خانه و غذا بروید شما باید اقلاً در روز 8- 9 ساعت وقت مفیدتان را برای آن کار بگذارید بعد چه زمانی می‌خواهید درس بخوانید؟! پس این باید حواس‌مان باشد. از آن طرف جامعه و ثروتمندان باید بدانند پولی که خرج متفکر و محقق و مبلّغ می‌کنند این بزرگترین سرمایه‌گذاری فرهنگی در این جامعه است. دیدید مردم همین‌طوری پول می‌دهند یک صبح تا شب بیرون می‌روند تفریح می‌کنند می‌آیند یک مرتبه می‌بینید همین ساندویج و شیرینی‌شان چندصد هزار تومن شده است! شب هم می‌روند دستشویی همه را تخلیه می‌کنند! پول این‌طوری راحت می‌دهند. یکی می‌رود یک سفری فلان‌جا چند میلیون راحت می‌دهد و برمی‌گردد! بعد می‌خواهد یک هزینه‌ای برای یک طلبه فاضل بکند یک دانشگاهی محقق،‌ که این‌ها یک تحقیقی را انجام بدهند این تحقیق ممکن است 5 – 6 سال طول بکشد باید هزینه آن را بدهی. طرف یک پایان‌نامه، یک تحقیق، یک کنفرانسی می‌دهد خب این نشسته سال‌ها و روزها و ساعت‌ها مطالعه کرده است و محصول یک عمر کارش هست بعد به این‌ها می‌خواهند بخشی از هزینه زحمت‌شان را بدهند چنان خسیس و گداصفت و قرون قرون چرتکه می‌اندازند که آقا شما واقعاً چه کار کردید؟ آقا این حرف‌ها آیا واقعاً مهم است؟ این‌هایی که می‌گویی اصلاً ارزش دارد یا ندارد؟ سر یک رفت و آمد، سر یک مبلغ جزئی، سر پول بلیط هواپیما و قطارش، یک کارهایی و یک اهانت‌ها می‌کند! همین کسی که خیلی راحت علوفه‌ای که در روز می‌خرد و می‌خورد به اندازه 50تا طلبه دانشگاهی است که دارد کار علمی می‌کند همان علوفه‌ای که روزانه می‌خورد مصرف اوست! یک جعبه شیرینی می‌خرد به راحتی 30 هزار تومان- 40 هزار تومان پول می‌دهد! بعد طرف نشسته 5 سال کار کرده، ‌یک تحقیقی نوشته باید برای این کتاب، مثلاً 5- 6 هزار تومان بدهد نمی‌دهد. این‌طوری‌اند. یک وقت ما به آن‌ها خطاب می‌کنیم، تمام نهادهای فرهنگی، تمام ثروتمندان و سرمایه‌داران جامعه باید به یک حوزوی یا دانشگاهی محقق اهل فکر باید احترام بگذارید این‌ها سرمایه‌های این جامعه هستند کمک کن، پول بده،‌ هزینه کن، بگذار یک پایان‌نامه خوب، تحقیق خوب، دوتا کنفرانس خوب بده، به 5تا سؤال جواب بده. در مجالس‌شان خواننده دعوت می‌کنند برای این که نیم ساعت یک ساعت بخواند 7- 8 میلیون می‌دهند! بعد یک دانشمند و یک کسی که مثلاً 40 سال است دارد زحمت می‌کشد و شب و روز بیخوابی، بی‌خوراکی، دغدغه، فکر، بعد برای او یک کاری، یک جلسه‌ای، یک مقاله‌ای، روزها نشسته، باز تنظیم کرده، ساعت‌ها برنامه‌ریزی کرده، این که می‌آید می‌خواهد پایان‌نامه و مقاله‌اش را ارائه بدهد یک موضوعی را کنفرانس کند بدهد با این چطوری برخورد می‌شود؟ توهین می‌کنند، تهمت می‌زنند، شایعه پخش می‌کنند، آخرش هم انگار به یک گدای کنار خیابان یک چیزی مرحمت فرمودند کف دست او می‌گذارند! این یک جامعه بیمار است، یک جامعه غیر فرهنگی است. این دقیقاً یعنی احمق. کسانی که خرج شکم هزار برابر خرج شعورشان می‌کنند. اما یک خطاب هم به این طرف داریم. پس ببینید باید به یک طلبه و دانشگاهی، بخصوص کسی که دارد در حوزه فرهنگ و علم و دین کار می‌کند این‌ها نباید تجاری به مسئله نگاه کنند. پزشک نباید با جان بیمارش تجارت کند. آن‌ها باید احترام بگذارند و بدهند اما هدف، نباید این باشد. اگر هدف این شد آن وقت آن کسی که دارد کار فرهنگی، علمی، دینی می‌کند این تابع تمایلات مصرف‌کننده‌اش می‌شود یعنی آن صاحب مجلس، سفارش‌دهنده یا آن مخاطبی که نشستند می‌گوید چه کار کنم که این‌ها خوش‌شان بیاید؟ ببینید من الآن می‌توانم دوجور برخورد کنم یکی این که قبلاً بپرسم این‌ها خوش‌شان می‌آید من چه کار کنم؟ مثلاً می‌گویند این‌ها خوش‌شان می‌آید که شما جوک بگویید، خاطره بگویید، یک چیزهایی بگویید که این‌ها شاد بشوند یک وقت‌هایی من تشخیص می‌دهم که باید ده‌تا سؤال به این‌ها جواب داد ولو خسته هم بشود و خمیازه هم بکشد این به نفعش هست. حالا بنده اگر کاسب باشم می‌روم همان کاری را که برای خودم کمتر زحمت دارد و شمای مخاطب را راضی می‌کند همان کارها را می‌کنم. هم مشکل شما حل می‌شود و هم مشکل گوینده حل می‌شود اما اگر طرف بخواهد مُصلح باشد هم برای خودش مشکل درست می‌کند و پدر خودش را درمی‌آورد هم پدر مخاطبش را درمی‌آورد ولی اصلاح می‌کند. به این آسیب هشتم توجه کنید مراقب باشید که کار فرهنگی بخصوص دینی، تابع عرضه و تقاضا نشود چون جنسی برای فروختن نیست، هدف برای مصالح اسلام و مسلمین است. باید ببینید چه چیزی باید گفته بشود و شنیده شود نه این که چه چیزی دل‌شان می‌خواهد. چه کار کنم برای من کف بزنند! برای من صلوات بفرستند! به من خدمت کنند! بیشتر جبران کنند! این یک هدف است. یک هدف هم این است که وظیفه من چیست؟ من به وظیفه‌ام عمل می‌کنم من کارمند شما نیستم من کارمند فلان نهاد نیستم من کارمند عقایدم هستم من در این مسیر حرکت می‌کنم ولو به جای تشکر و جبران مادی و معنوی فحش بدهند! اهانت کنند، محدودتر کنند. این تفاوت دو سبک کار فرهنگی و دینی است که متأسفانه این مشکل وجود دارد.

آقای مطهری می‌گوید ما باید خودمان روشی برای تأمین خطیب دینی، واعظ دینی، تأمین اقتصادی‌اش را بررسی کنیم بالاخره انسان است زندگی دارد، اجاره خانه دارد، نمی‌تواند بگوید شما چون دارید کار فرهنگی دینی می‌کنید اجاره خانه‌تان، بچه‌تان مریض می‌شود و خانه خرج دارد پول مدرسه و لباس و غذا، رفت و آمدهایت حساب نیست شما برای خدا کار فرهنگی بکن! خب آقا آدم است زندگی دارد دو روز بتواند این کار را بکند روز سوم که نمی‌شود اگر بچه جنابعالی غذا می‌خواهد بچه او هم غذا می‌خواهد اگر شما خانه هزارتری می‌خواهد او هم باید یک خانه 60 متری داشته باشد که بتواند برای جنابعالی فداکاری کند کاری که تو باید بکنی و نمی‌کنی برود به جای تو کار کند و شعور و فرهنگ تو را ارتقاء بدهد تو که فقط به فکر شکم و زیر شکمت هستی! این باید به فکر بالاتنه‌ات و عقل و شعورت باشد. خب پس یک نصیحت دوطرفه به دو طرف است. به یک طرف می‌گویند مراقب باش که در دام این مسائل نفتید و حریّت خودتان را از دست ندهید و به آن طرف هم می‌گویند شما باید به وظیفه‌تان عمل کنید.

آسیب نهم؛ ارزش‌های دینی را گزینشی و ناقص مطرح نکنید. همه با هم دیده بشود مجموعاً. اگر دین به فکر تقوای انسان است و از تقوای بشر سخن می‌گوید در عین حال همان دین که از شعور بشر حرف می‌زند به شکم بشر هم فکر می‌کند مسئله سیر کردن گرسنگان. به شهوت او هم فکر می‌کند. می‌گوید هرکس کمک کند یک دختر و پسری زودتر ازدواج کنند و خانواده‌ای تشکیل بشود و نیازهای مادی و جنسی و عاطفی‌شان تأمین بشود این‌قدر پیش خدا پاداش دارد. ببینید همه‌اش را باید با هم ببینیم. ببینید انسان شعور دارد، شرف دارد، شکم دارد، شهوت دارد، از این شین‌ها چندتای دیگر هم دارد. مکتب جامع، مکتبی است که به شرف انسان فکر کند، به شکم او فکر کند، به شهوت او فکر کند، به شعور او فکر کند و برای همه اینها طرح داشته باشد بخشی از آن را نبیند و بخش دیگر را رها کند. با همه چیز نیاید به نام دین اعلان جنگ بدهد به مردم این‌طوری حالی نکند که آقا یا باید دین داشته باشی یا باید زندگی کنی! بین دین‌داری و زندگی کردن یکی‌اش را انتخاب کند. نخیر آقا. انبیاء آمدند بگویند زندگی کن اما زندگی دینی. نه این که یا زندگی یا بندگی. نخیر آقا،‌ زندگی بنده‌وار. چه کسی گفته بین این دوتا باید انتخاب کنید؟ انبیاء آمدند گفتند هر دویش. «ربّنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه» ما هم حسنه دنیا را می‌خواهم و هم حسنه آخرت را، با هم قابل جمع هستند. انبیاء آمدند همین را یاد ما بدهند. اما جنگ راه انداختن به اسم دین که آقا مذهب، مساوی است با فقط بعضی از مفاهیم مذهبی! بخش دیگرش را کنار بگذارید. می‌خواهید دین داشته باشید باید از همه چیز دل بکَنید. آن فرهنگ مسیحی بود که گفت یا دین داشته باش یا خانواده تشکیل بده و ازدواج کن. برای چی؟ این دین ما می‌گوید اگر می‌خواهید دین‌تان کامل بشود خانواده تشکیل بده و نیاز مادی‌ات را هم تفسیر مادی می‌کند و از آن نتیجه معنوی می‌گیرد. او می‌گوید بین خدا و همسر، ازدواج یکی را انتخاب کن یا خدا یا خانواده. این دین می‌گوید اگر می‌خواهید به خدا نزدیک‌تر بشوید خانواده تشکیل بده. او می‌گوید یا دیانت یا تدیّن یا تمدّن. این می‌گوید تمدّن دینی. او می‌گوید انتخاب کن یا بین دین و بین سیاست و اقتصاد، یعنی قدرت و ثروت. بین دین و آبرو و منزلتت یکی را انتخاب کن. این دین می‌گوید شما وقتی وارد عرصه سیاست و اقتصاد می‌شوید یا برای حیثیت خودت و خانواده‌ات تلاش می‌کنی که آبرویتان نرود تو داری فی‌سبیل‌الله در راه خدا جهاد می‌کنی! تو مشغول عبادت هستی. این خیلی مهم است یک جوری فرهنگی دینی را ارائه نکنیم که مخاطب به خودش بگوید بالاخره پس ما باید بین عقل و دین، علم و دین، بین آزادی و دین، بین لذت و تفریح با دین، بین تشکیل خانواده با دین، بین پیشرفت با دین، و... باید یکی را انتخاب کنم که بعد آن‌هایی که به اصطلاح سکولاریست‌های مذهبی ریش‌دار می‌گویند نه آقا هم دین هم آزادی، هم دین هم ... هر دوی این‌ها غلط است. دین ما آزادی را، علم را، قدرت را، سیاست را و... از همه این‌ها تعریف دینی و توحیدی می‌دهد نه بگو یا دین یا آزادی، نه بگو هم دین هم آزادی! چون این دومی هم معنی‌اش این است که دین یک چیز است آزادی یک چیز دیگر است! پس چه بگوییم؟ بگو آزادی با تعریف دینی. نگو آقا یا دین یا شرف، منزلت، اعتبار، ‌احترام، نخیر آقا. می‌گوید همین دینداری شما همین که مواظب شرف و آبروی خودت هستی و هم مراقب آبروی دیگران باشی این تفاوت آن است. مراقب باشید به سبک بودایی‌ها، به سبک مسیحی‌ها، به سبک عرفان‌های سرخپوستی، به سبک جریان‌های پست مدرن منتقد مدرنیته یا به سبک مدرن‌های سکولاریست به هیچ کدام از این سبک‌ها ما از معرفت دینی حرف نزنیم. این دین می‌گوید دنبال حیثیت برای خودت باش، دنبال زن و بچه و زندگی باش، دنبال علم باش، اما همه این‌ها با نگاه توحیدی، و الا همه این‌ها علیه خودت می‌شود حتی علم حجاب اکبر می‌شود. حتی علم الهی مادی می‌شود. مایه گمراهی می‌شود. شاد باش اما شادی عاقلانه نه شادی احمق‌ها. آخه یک خنده، خنده احمق‌هاست، احمق‌ها هم می‌خندند! یک خنده هم خنده عقلاء است. خنده عاقلانه نه خنده احمقانه. خنده اخلاقی. نه خنده توهین‌آمیز و اذیت کردن دیگران. خنده هم چند جور است. آقا اسلام دین خنده است یا دین گریه؟ هیچ کدام و هر دو. کدام خنده و کدام گریه؟ اسلام مخالف است با گریه عاجزانه،‌ اسلام مخالف است با گریه احمقانه. اسلام مخالف است با گریه حریصانه، گریه دنیاپرستی که دنیا را از دست داده است. اسلام مخالف است با گریه مأیوسانه. اسلام موافق است با اشکی که از سر عقل ریخته می‌شود. اسلام موافق است با گریه توبه‌گرایانه و عذرخواهانه، اسلام موافق است با گریه‌ای که منشأ آن احساسات انسانی است. اسلام موافق است با گریه‌ای که نتیجه‌اش تفکر و تعمّق است. اسلام دین خنده است یا ضد خنده؟ اسلام دین خنده است و ضد خنده. دین خندة شاد و شادکننده. در روایت پیامبر(ص) به اهل بیت(ع) می‌گوید هرکس یک خانواده‌ای را شاد کند و بخنداند پیش خدا چقدر پاداش دارد.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha